عکس عاشقانه برفی
عکس عاشقانه
در این مطلب عکس های زیبا از جدیدترین عکس های عاشقانه را برای شما فراهم نموده ایم.
برای دیدن این عکس ها به ادامه مطلب مراجعه نمایید
آدمیزاد فقط با آب و نان و هوا نیست که زنده است
این را دانستم و می دانم که آدم به آدم است که زنده است
آدم به عشق آدم زنده است !
وقتی از گلوگاه جاده ها…
ترانه ی فراق پخش می شود…
من
انتظار را
با سر انگشت های خود
هجی می کنم
تا
تو…بیایی…
می خواهم ببوسمت
اگر این شعر های شعله ورم دهانی بگذارند
می خواهم دستت را بگیرم
اگر که دست دهد این دست این قلم
دستی بگذارند
اینان به نوشتن از تو چنان معتادند
که مجسمه ها به سنگ
و سربازان
به خیالات پیروزی
آموخته ام که مردم
حرف های شما را فراموش می کنند
کارهای شما را فراموش می کنند
ولی احساسی را که در آنها ایجاد کرده اید
هیچ وقت فراموش نمی کنند
تو را نه با دست هایم
بلکه با قلبم به آغوش کشیدمت
دوست داشتنی ترین جای قلبم
همان سمتی است که تو را دوست می دارد
برمی گردی به من
شبیه دریا
برای به آغوش کشیدن
ماهی مرده اش …
از من شعر میخواهی
شعری پر از تشبیه و استعاره
ببخش عشقام
در خورجینام هیچ چیز شبیه به زیبایی تو ندارم
موهایت را
هر کسی می تواند ببافد
اما
روزی خواهی فهمید
دیگر
هیچکس مثل من
با موهایت
شعر نخواهد بافت
زمان آدم ها رو دگرگون میکند
اما تصویری را که از آنها داریم
ثابت نگه می دارد
هیچ چیز دردناک تر از این تضاد
میان دگرگونی آدم ها و ثبات خاطره ها نیست
روزهاى مدیدى
نه مى نویسد
نه مى پرسد
و نه سراغى مى گیرد
اما یک روز مى آید
و تنها با یک سلام
باز هم اوست که برنده مى شود
سالهــــــــــا دویده ام
با قلبـــــــــی معلق و پایـــی در هــــوا
دیگــــر طــاقت رویاهــــایم تمــــــــــام شده ست
دلم…
.
.
.
دلــــــــــم رسیدن می خواهــــــد!
همه قراردادها را روی کاغذ بی جان نمی نویسند
بعضی از عهدها را روی قلب هم می نویسیم
حواست به این عهد های غیر کاغذی باشد
شکستنشان
یک آدم را می شکند !!..
عکس های عاشقانه و زیبا
عکس های عاشقانه و زیبا
رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است
بین ما این فاصله “بسیار” باشد بهتر است
من به دنبال کسی بودم که “دلسوزی” کند
همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است
من نگفتم آنچه حلاج از تو دید و فاش کرد
سر نوشت “رازداری”، دار باشد بهتر است!
خانه ی بیچاره ای که سرنوشتش زلزله است
از همان روز نخست آوار باشد بهتر است
گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن
گاه اگر از تو دلم بیزار باشد بهتر است
در نگاه ات همهی مهربانیهاست:
قاصدی که زندگی را خبر میدهد.
و در سکوتات همهی صداها:
فریادی که بودن را تجربه میکند.
مریض عشقم و من را طبیب لازم نیست
خدا کند که مریضی من ,دوا نشود
در عشق باید از خودت تا بی نهایت بگذری
از خود گذشتم خوب من؛ از تو چگونه بگذرم؟
نفس هاى تو را آن روزها در شیشه پر کردم
هواى روزهاى بودنت را همچنان دارم…
بعد من با یاد من افسوس مى ماند به جا
در میان کلبه ها فانوس مى ماند به جا
میروم تا گم شوم در جاده هاى ناشناس
کس نمی یابد مرا ، افسوس مى ماند بجا
شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او
شد با شب و گریه رو به رو عاشق او
پایان حکایتم شنیدن دارد
من عاشق او بودم و او عاشق او
ﺷﺒﻬﺎ ﮔﺬﺭﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﺴﺖ
ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺗﻮ ﻣﺴﺖ
ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﺧﻮﻧﻢ ﺭﯾﺰﯼ
ﺗﺎ ﺟﺎﻥ ﺑﺪﻫﻢ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ !
لبانت قند مصری ، گونه هایت سیب لبنان را
روایت می کند چشمانت آهوی خراسان را
من از هر جای دنیا هرکه هستم عاشقت هستم
به مهرت بسته ام دل را ، به دستت داده ام جان را
آن حرف که از دلت غمی بگشاید
در صحبت دل شکستگان می باید
هر شیشه که بشکند ندارد قیمت
جز شیشه دل که قیمتش افزاید !
مَردم از ماتم من شاد و من از غم خشنود
شادمانم کن و اندوه مکرر برسان
مرگ یا خواب ؟! چقدر این دو برادر دورند
مژدهی وصل برادر به برادر برسان
عاشقی دانی چه باشد ؟ بی دل و جان زیستن
جان و دل بر باختن ، بر روی جانان زیستن
سوختن در هجر و خوش بودن به امید وصال
ساختن با درد و پس با بوی درمان زیستن
غم ، حادثه ، تردید ، من و تنهایی
یک شیشه ی می لبالب و تنهایی
من مانده کنار جاده ی خاطره ها
با یک چمدان سوز و تب و تنهایی
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
حافظ
تو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
تا مثل من تو هم بشوی مبتلای تو
باید که از خودت بنویسم برای تو
من شانه ام پر از گسل است و بلا به دور
امشب چه گریه خیز شده شانه های تو ؟!
عشق بازی کار فرهاد است و بس
دل به شیرین داد و دیگر هیچکس
مهر امروزی فریبی بیش نیست
مانده ام حیران که اصل عشق چیست ؟
موی افشان میکنی رفع خطر کردم عزیز
عقل حیران میکنی رفع خطر کردم عزیز
کشته ها را دیده ام ، زین پس فراری ام ز تو
وَان یکادی خوانده ام رفع خطر کردم عزیز
فراز خراسانی
دل زمزمه میکرد ، هلاکش کردند
با تیغِ برهنه چاک چاکش کردند
دل ، دهکده ای بود پر از چشمه و گل
از لوث وجود عشق پاکش کردند !
ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻟﻢ ﺁﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺁﻫﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪﯼ ﺑﻨﺸﯿﻦ ، ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﻡ ﮐﺮﺩﻡ
ﮐﻪ ﭼﺎﯼ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ !
اندازه ی یک وقفه ی کوتاه بمان
حتی شده تا نیمه ی این راه بمان
دلتنگ تو بودن به خدا ممکن نیست
نه ، آه نکش ، آه نرو ، آه بمان !
لبخند زدی و خنده ات خاطره شد
هر اخم تو فرشی از هزاران گره شد
یک صفحه ی صاف بود ، از آن آغاز
تا دور تو چرخید زمین ، دایره شد !
ای ستاره ها مگر شما هم آگهید ؟
از دورویی و جفای ساکنان خاک
کاین چنین به قلبِ آسمان نهان شُدید
ای ستاره ها، ستاره های خوب و پاک !
عشق یعنی حسرت پنهان دل
زندگی در گوشه ویران دل
عشق یعنی سایه در یک خیال
آرزوی سرکش و گاهی محال
عکس عاشقانه
- ۹۵/۰۲/۰۷